کوروش بزرگ

کوروش بزرگ

کوروش بزرگ

کوروش بزرگ

دم از جنگ، لنگ از تیر نخورده

این دوستانی که دم از جنگ میزنند
از تیرهای نخورده چرا لنگ میزنند

آن سفره های خلوت آن روزها ببین
این روزها چه ساده به هم انگ میزنند

هر فصل از وحشت رسوا شدن هنوز
مارا به رنگ جماعتشان رنگ میزنند

یوسف به بدنامی خود اعتراف کن
کز هر طرف به پیرهنت چنگ میزنند

بازی عوض شده وهمان هم قطارها
از داخل قطار به ما سنگ میزنند

بیهوده دل مبند بر این تخت روی آب
روزی تمام اسکله ها زنگ میزنند


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد